بچه ی آخرالزمانی

8- چطور باید 20 سال قبل را اصلاح می کردم؟

دوستان عزیز خیلی سخت بود برگردم و 20 سال قبل را اصلاح کنم . پس دنبال راه حلی بودم برای جبران اون سال ها . تازه 20 سال قبل شوهرم که تربیتش خاص خانواده ی خودش بود وشباهتی به تربیت من نداشت هم باید اصلاح می شد . البته بی انصافیه اگه بگم مادر و پدر من و ایشان ما رو درست تربیت نکردن چون بالاخره هر کدوم ما یک سری صفات مثبت داشتیم که دیگران ما رو به خاطر اونا می ستودن . اما فکر می کردم ما اون تربیتی رو که شایسته ی بچه ی آخرالزمونی ما باشه کامل دارا نیستیم . همین جا از پدر و مادر خودم و همسرم به خاطر زحماتشون تشکر می کنم ، خدا اجرشان دهد . القصه دنبال راه حلی بودم که مناسب و عالی باشه . خدا خیلی مهربونه وقتی دید من دنبال راهم ، راه رو به من ن...
26 مرداد 1392

7- بیست سال قبل از تولدش

وقتی متوجه شدم لا اقل 5 تا جسم رو باید رشد بدم رفتم دنبال تحقیق عینی . دور و برم پر بود از سوژه هایی که می شد زیر نظر گرفت از نوزاد تازه به دنیا اومده تا مرد و زن 70-80 ساله . خوب منم وقتمو گذاشتم روی مشاهده ی افراد مختلف از جسم های مختلفشون . نتیجه ی مشاهداتم این شد که : راست گفتند تربیت فرزند از بیست سال قبل از تولدش شروع میشه . دیدم اولین و مهمترین مورد والدین هستند چون خیلی از صفات ، اخلاقیات و روحیات حتی نیات آدم ها بر می گرده به والدینشون و قبل از اون به لقمه ای که نطفه شده و شیری که گوشت بچه از اون روییده بستگی داره . متوجه شدم من و باباش اگر خوش اخلاق ، کم حرف ، صبور ، با وقار ، شوخ و ... باشیم در فرزندمون تأثیر داره و البته م...
23 مرداد 1392

6-ادامه ی خود شناسی

خوب دوستای خوبم داشتم می گفتم که من فقط جسم مادی و روحی خودمو می شناختم و فکر میکردم فرزندم هم همین دوتا رو داره و روی این دوتا باید کار کرد و رشدشون داد اما وقتی متوجه شدم من (البته من و هر انسانی )جسم مادی ، دخانی ،برزخی،روحی و ملکوتی دارم تعجب کردم که چرا تا حالا متوجه نشده بودم . جسم مادی ، همینه که همه می بینن وبا خوراکیهای دنیایی رشد میکنه و قوی میشه . جسم دخانی ، یعنی روانیات ما که به صورت یک هاله در اطراف جسم مادی است که با رعایت یک سری صفات مثل صبر و آرامش و فکر مثبت رشد و از آلودگی های دخانی ( عالم دودی شکل اجنه و شیاطین) پاک می مونه . جسم برزخی ، همون چهره ی اخلاقی ماست که آدمهایی که چشم برزخ بین دارن می بینن ( قضی...
17 مرداد 1392

5- خود شناسی

 میگن آدم اگه خودشو نشناسه ، خداشو نمیشناسه . منم مثل بقیه فقط می دونستم که یه جسم مادی دارم که با خوردن غذاها و میوه ها و هر چیز خوردنی که خدا حلال کرده رشد میکنه و قوی میشه ، و یک جسم روحی که باعث میشه این جسم مادی حرکت داشته باشه و موقع مرگ از هم جدا شده تا قیامت دوباره جسم مادیمون زنده بشه ( ببخشید دارن اذان میگن ، من وقتی صدای اذان رو می شنوم به خودم میگم خدا بارعام داده و داره صدام میکنه پس باید زود برم ، راستی وقتی نمازم تموم میشه زود پا میشم ومیرم دنبال کارام ، روایتی شنیدم که فرشته ها تعجب میکنن از آدما که نماز می خونن و وقتی تموم میشه خدا منتظره دعاهاشونو بشنوه و اجابت کنه ولی اونا زود رفتن . جالبه نه؟؟؟!!!)...ادامه دارد ...
16 مرداد 1392

4- بارداری

خوب ! میگفتم که وقتی فهمیدم هدف از به دنیا اومدن شیعه یاری اهل بیت (ع) هست رفتم دنبال پیدا کردن روش تربیت صحیح . اول افتادم تو وادی کتاب های خارجی مربوط به تربیت کودک .اون سالها مد بود که همه چی خارجیش بهتره حتی تربیت . ولی وقتی یادم اومد بچه ی من یه مسلون شیعه ی ایرونیه .رفتم دنبال تربیت مسلمون ایرونی شیعه . خیلی کتاب درباره ش کم بود . بیشتر کتابایی که تربیتی بود روش غربیا رو قاطی کرده بود با اندکی مایه ی اسلام . پسندم نشد گرچه خیلی طرفدار داشت .مونده بودم چکار کنم . با بابا خدا بیامرزم مشورت کردم خندیدند و گفتند : دخترم حالا برو دوران بارداری تو بگذرون تا بعد . تعجب کردم او آدمی نبود که به آینده اهمیت نده برای همین پرسیدم چطور؟ گفتند: دور...
3 مرداد 1392

3- یاری اهل بیت (ع)

بعد از اینکه متوجه شدم خدا برنامه ای برای فرزندم داره شروع کردم به تحقیق ( من خیلی مطالعه می کنم و تا حقیقت چیزی برام مسلم نشه انجام نمی دم ) تحقیق درباره اینکه خدا برای کدوم هدف و چه برنامه ای به من فرزند داده . نتیجه ی تحقیقاتم این شد : ما آدما دو دسته ایم : مومن و کافر ، مومنین هم چندین دسته اند که یکیش شیعه است و اینو تو عالم ذر مشخص کردیم که مومن باشیم یا کافر ، شیعه باشیم یا چیز دیگه و من انتخابم این بود که شیعه باشم و اینکه فرزندم در وجود من شکل می گرفت حتما یک شیعه خواهد بود ان شاءالله . به هر حال شیعه به دنیا میاد تا اهل بیت (ع) رو یاری کنه ولی وقتی میاد اینقدر به دنیا آلوده میشه که اصل هدفش یادش میره و کی یادش میاد معلوم نیست...
3 مرداد 1392

2- تعیین هدف

عادتم بود وقتی برنامه ای رو شروع می کردم باید توی برگه ای چیزایی مثل چرا ؟ چگونه ؟ با کی ؟ چه مدت ؟ و از این جور چیزا می نوشتم . اون روز طلایی که با قضیه کنار اومدم توی برگه نوشتم : چرا ؟ چون خدا می خواد چگونه ؟ به یاری خدا و به بهترین صورت ممکن با کی ؟ خدا ، اهل بیت ع ، خانواده ام چه مدت ؟ تا آخرین لحظه ی عمرم وقتی اینا رو نوشتم رفتم تو فکر که خدا برای چی می خواد ؟ خدا برای بچه ی من چه برنامه ای داره ؟ من یک ایرانی ، یک مسلمان ، یک شیعه با فرزندی در راه آمدن به دنیایی که قراره من بزرگش کنم . من مأمور شده بودم بر به دنیا آوردن و بزرگ کردن و تربیت کردن بچه ای که خدا داده بود . چه مأموریت بزرگ و حساسی !!! آخه بچه ای که خ...
3 مرداد 1392

1- اولین روزها

اولین روزی که دکتر بهم گفت مادر شدی .شوکه شدم . حالم گرفته شد . آخه من اصلا آمادگی مادر شدنو نداشتم . بچه ای که منتظرش نباشی خیلی ناخواسته است . تا چند ماه اول به هم ریخته بودم . چیزی نمی خوردم . از خودم و همه ی دنیا بدم اومده بود . می خواستم بچه رو سقط کنم ولی هر کاری کردم نشد . بعد از چند ماه انگار همه چیز برام عادی شد . رفتار فامیل نشون میداد که باید از این نعمت خدا دادی خوشحال باشم و شاکر اما من نمی تونستم با این قضیه ی ناگهانی و ناخواسته کنار بیام . خیلی با خدا حرف زدم . گفتم آخه چرا ؟ چرا بدون رضایت و خواست من ؟ مگه هرکی بچه بخواد بهش نمیدی ؟ چرا به من ناخواسته دادی ؟   شده بودم بنده ی کفر نه بنده ی شکر . تا اینکه بالاخره آد...
3 مرداد 1392
1